سرویس دینو دعوت پایگاه اطلاعرسانی اصلاح
اشاره: چندی پیش، نوشتهای تحت عنوان« بحثی دربارهی پلورالیسم و نقدی بر آن» در بخش اندیشهی پایگاه منتشر شد، مقالهی مذکور نوشتهو دیدگاههای شخصیِ یکی از دوستان و خوانندگان عزیز سایت بود که به اشتباه به عنوان "دیدگاه مختار جماعت" در مورد پلوالیزم دینی تلقی شده بود، این مسئله موجبات انتقاد پارهای از دوستان را نیز فراهم نمود. ضمن پوزش از محضر خوانندگان عزیز، بخش نخست متن اصلی مقاله را که مورد تأیید جماعت نیز هست، تقدیم میداریم.
پایگاه اطلاعرسانی اصلاح مقدمه
کسانی که با مطبوعات و روزنامهها سر و کار دارند و یا در محافل روشنفکری و همایشهای تخصصی و نیمهتخصصی حضور داشتهاند، حتماً با واژههای «پلورالیسم»، «تکثّر حقایق»، «تعدّد ادیان و حقانیت همهی آنها»، و یا «صراطهای مستقیم» آشنایی کامل یا مختصری دارند.
اگرچه پیشینهی «پلورالیسم» به اوایل قرن بیستم در جهان غرب برمیگردد، اما «از اواسط دههی 1990 میلادی، اظهارات و بیانیههای کثرتگرایانه از اطراف و اکناف صادر و حتی گفته میشود که کثراتگرایی، جانِ کلام بسیاری از جنبههای محسوس و مفید نظریههای اجتماعی پُستمدرن را تشکیل میدهد و در حال حاضر، کثرتگرایی (پلورالیسم) جزء آن دسته از ارزشهایی است که همه به آن استناد میکنند ولی در ضمن معنای آن چندان روشن نیست»[1] و به تَبَع آن و با کمال تأسف، روشنفکران و نویسندگان جهان سوم و کشورهای اسلامی نیز که مدتهاست از نظریهپردازی و ابداع و نوآوری در میدان تفکر و اندیشه ناتواناند و به ترجمه و بومی ساختن افکار و تئوریهای مطرح شده در جهان غرب بسنده کردهاند، با آب و تاب فراوان و حرص و ولع خاصی، مفاهیم و اصطلاحاتی چون: دموکراسی، آزادی، لیبرالیسم، پلورالیسم، سکولاریسم، فمینیسم و... را وارد مطبوعات و رسانهها و محافل روشنفکری خویش نمودهاند و بعضاً واکنشهای متفاوت و متضادی را نیز به دنبال داشته است.
مسلمانان، بیش از دیگران و پیش از آنها بایستی با چنین مفاهیم و اصطلاحاتی به گونهای مختصر، منصفانه و علمی، آشنایی و آگاهی پیدا کنند تا اولاً مصداق این آیهی شریفه باشند که میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِی * الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[2] ثانیاً با روح زمان خویش آشنایی داشته باشند تا هم در دفاع از باورها و ارزشهای خود تواناتر بوده و هم، در دعوت مردم به سوی اسلام و تبیین پیام پروردگار، شایستگی و مهارت لازم را کسب کنند.
بنابراین جهت آشنایی خواهران و برادران ایمانی، اقدام به تهیه و انتشار جزواتی با مضامین فوق نمودهایم و ضمن استقبال از هرگونه پیشنهاد برای اصلاح و تکمیل آنها، شما عزیزان را به مطالعهی دقیق و عمیق منابع معرفی شده دعوت میکنیم.
الله اکبر و لله الحمد
فصل اول:
تعریف و پیشینهی تاریخی پلورالیسم و چگونگی شکلگیری آن
واژهشناسی پلورالیسم و کاربردهای آن
پلورالیسم (Pluralism) به معنای آیین کثرت یا کثرتگرایی است که در حوزههای مختلف فلسفهی دین، فلسفهی اخلاق، حقوق و سیاست، کاربردهای متفاوتی دارد که حدّ مشترک همهی آنها، به رسمیت شناختن کثرت در برابر وحدت است. چنانکه در فلسفه، عدّهای به هیچگونه جهت وحدتی در موجودات قایل نیستند و از این نظریه به کثرت وجود و موجود تعبیر میشود. نقطهی مقابل آن نظریهی کسانی است که وحدتگرا بوده، یا منکر هرگونه کثرت شدهاند (وحدتِ وجود افراطی) و یا با قبول کثرت، وحدت را نیز پذیرفتهاند، که تفصیل آن در کتب فلسفه آمده است.
در فلسفهی اخلاق نیز کسانی مبدأ و معیار خوبی و بدی اخلاقی را واحد و عدّای کثیر دانستهاند. قولِ اخیر، پلورالیسم اخلاقی است که گاهی آن را نسبیگرایی اخلاقی و این که ارزشها قابل ارجاع به یکدیگر نبوده و قابل استدلال نیستند، تفسیر کردهاند.[3]
معانی لغوی و اصطلاحی پلورالیسم
پلورالیسم معانی لغوی و اصطلاحی متعدّدی دارد:
الف)معانی لغوی: در فرهنگ آکسفورد، پلورالیسم اینگونه تفسیر شده است:
1. زندگی در جامعهای که از گروههای نژادی مختلف تشکیل یافته و این گروهها دارای زندگی سیاسی و دینی مختلف میباشند. این تعریف بیانگر یک پدیدهی اجتماعی است.
2. پذیرش این اصل که گروههای نژادی مختلف میتوانند در یک جامعه به صورت صلحآمیز زندگی کنند. این تعریف، متضمّنِ یک ایده و مکتب فکری است.[4]
معادلهای (Pluralism) در زبان فارسی عبارتند از: تکثر و چندگانگی؛ تعدّد مقام و شغل و دارا بودن بیش از یک منصب در کلیسا.[5]
ب)معانی اصطلاحی پلورالیسم: پلورالیسم حداقل چهار کاربرد مختلف دارد:
یکم: پلورالیسم مترادف و منطبق با (Tolerance) (تسامح) میباشد که به معنی مدارا و همزیستی مسالمتآمیز برای جلوگیری از جنگها و تخاصمات است.
در این تعریف، کثرتها به عنوان واقعیتهای اجتماعی پذیرفته شدهاند؛ یعنی پیروان هر یک از ادیان و مذاهب، در عین اینکه هر یک، فقط خود را بر حق و اهل نجات میدانند، در عمل با ادیان و مذاهب دیگر با بردباری و شکیبایی و از سر تسامح برخورد میکنند.
ما این پلورالیسم را در بین دو فرقه از یک مذهب، بین دو مذهب از یک دین، و بین دو دین الهی پذیرفتهایم مانند زندگی مسالمتآمیز مذاهب چهارگانه اهل سنت در کنار هم، و یا پیروان اسلام، مسیحیت و یهودیت که با احترام و ادب نسبت به همدیگر برخورد میکنند و به نحو مسالمتآمیز به رفت و آمد، بحث و مناظره و تجارت میپردازند، که البته این پلورالیسم، ربطی به عرصهی فکر و نظر ندارد زیرا هر گروه خود را حق و دیگری را باطل میداند.
آیات زیادی وجود دارند که تصریح میکند، در اسلام زندگی مسالمتآمیز با اهل کتاب پذیرفته شده است. مانند این آیهی شریفه:
«لا ینْهَاکُمْ اللَّهُ عَنْ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»[6] «[اما] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمیدارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خداوند دادگران را دوست میدارد».
معنی آیهی شریفه این است که با این کفّار رفتار دوستانه، احسان و عدالت داشته باشید. پیغمبر اکرم-صلیاللهعلیهوسلم- نیز تأکیدات فراوان بر روابط میان فرقههای مختلف مسلمانان داشتهاند.
بنابراین ما در مورد معنای اوّل پلورالیسم هیچ مشکلی نداریم؛ زیرا همانطور که بیان شد اسلام همزیستی مسالمتآمیز با ادیان الهی را پذیرفته است. در داخل حکومت اسلامی نیز پلورالیسم پذیرفته شده است؛ زیرا پیروان فرقههای مختلف و مسلکهای متفاوت در کنار مسلمانان و در پناه حکومت اسلامی به زندگی خویش ادامه میدهند و از حقوق شهروندی برخوردار هستند.
دوم: دین امر واحدی است که از طرف خداوند آمده و چهرههایی مختلف دارد. اختلاف در جوهر ادیان نیست؛ بلکه در فهم دین است. کسانی به گونهای آن امر الهی را فهمیدند و یهودی شدند، عدهای دیگر، به شکل دیگری فهمیدند و مسیحی شدهاند و کسانی به شکل دیگری فهم و ادراک نمودند و مسلمان شدند.
هر پیامبری به گونهای حقیقت را درک و بیان نموده، به همین جهت یکی قایل به توحید و دیگری «العیاذ بالله» تثلیث را مطرح ساخته است. هرکس، طبق ذهنیت و فهم خود، چهرهای از این حقیقت را درک میکند و فهم هیچکس بر فهم دیگری ترجیح ندارد. ما صراط مستقیم نداریم، بلکه صراطهای مستقیم داریم و همهی آنها درست محسوب میشوند.
آنچه در دسترس هر بشری حتی پیغمبر قرار میگیرد، ضمانت و صحّت مطلق ندارد و یک حقیقت ثابت الهی نیست. آنچه در حوزهی معرفت ما قرار دارد، صرفاً برداشتهای ذهنی هر یک از پیامبران است که تابعی از شناختهای طبیعی، فیزیکی، اجتماعی، سیاسی و ارزشهای حاکم بر زمان هر یک از آنان است.
در این تعریف از پلورالیسم به یک حقیقت واحد و ثابت اعتراف میشود امّا حقیقتی که به طور خالص در دسترس هیچ انسانی حتی پیغمبر قرار نمیگیرد. در نتیجه هیچ مکتبی بر مکتب دیگر ترجیح ندارد؛ در داخل یک دین هم هیچ مذهبی بر مذهب دیگر ترجیح ندارد.
این نظریه نسبت به محکمات و ضروریات دین نمیتواند درست باشد و سخن بسیار غلطی است ولی در شکل ساده و در محدودهی مسایلی نظری و ظنّی قابل پذیرش است که در سلسله مباحث آینده به نقد و ارزیابی آن خواهیم پرداخت.
سوم: معنای سوم پلورالیسم این است که حقایق، کثیرند و ما حقیقتِ واحد نداریم. عقاید متناقض صرفنظر از اختلاف فهمهای ما، همه، حقیقت هستند.
این معنی، قطعاً غلط است زیرا تناقض بدیهیالبطلان است. پلورالیسم به این معنی، یک مفهوم وارداتی است و ریشه در کلام مسیحی و اختلافات کلیسا با دستاوردهای علوم تجربی دارد و ما که چنین مشکلاتی نداشتهایم نیازی به طرح چنین راهکارهایی نداریم.
چهارم: حقیقت، مجموعهای از اجزاء و عناصری است که هر کدام از این عناصر و اجزاء، در هر یک از ادیان یافت میشوند؛ بنابراین ما هیچ دین جامعی نداریم بلکه مجموعهای از ادیان داریم که هر یک سهمی از حقیقت دارند. در اسلام، تنها بخشی از حقیقت یافت میشود و در مسیحیت، بخش دیگری و در یهودیت، بتپرستی و...، بخش دیگری. همچنین شاید هیچ دینی نداشته باشیم که هیچ سهمی از حقیقت نداشته باشد بلکه در هر دین، بخشی از حقیقت یافت میشود. امّا نه مسلمان و نه هیچ کس دیگری نمیتواند بگوید که دین من، به تمام حقیقت رسیده است.
پلورالیسم در این معنی نیز پذیرفته نیست زیرا اسلام، دینی جامع بوده و واجد همهی حقایق دینی است، نه اینکه فقط بخشی از حقیقت را شامل باشد.
بررسی صحّت و سقم هر یک از معانی فوق در مباحث آینده مطرح خواهد شد.
پیشینهی پلورالیسم دینی و برجستهترین صاحبنظران این حوزه
پلورالیسم دینی به عنوان یک نگرش کلامی در باب تعدّد ادیان و مذاهب، برای اولین بار در جهان مسیحیت توسط «اسمیت» و در دهههای اخیر توسط «جانهیک» مطرح گردید و عدهای نیز به ترجمه و تبلیغ آن در کشورهای اسلامی پرداختند؛ از جمله «محمد آرکون» و «فضل الرحمان» عهدهدار این مسؤولیت در شمال آفریقا و شبهقارهی هند شدند.
«فضل الرحمان» از صراطهای مستقیم و بشری بودن وحی و الفاظِ قرآن سخن گفت. او سرّ اختلافِ ادیان را تعبیرهای شخصی هر پیامبر از تجربیات روانی خودش میدانست که متأثر از محیط و شرایط زیستی هر پیامبر میباشد.
«محمد آرکون» نیز در بابِ تفکیک «دین» از «معرفت دینی» سخنان مبسوطی دارد، از جمله میگوید که باید از داوری و ارزشگذاری میان عقاید دینی و مذهبی پرهیز کرد.
در سالهای اخیر در ایران نیز، دکتر «عبدالکریم سروش» با نوشتن دو کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» و «صراطهای مستقیم» پا در این وادی نهاده است. ایشان با نوشتن کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت»، تلاش نموده تا دو مفهوم «دین» و «معرفت دینی» را از هم تفکیک کند و در نهایت بیان کند که: «دین» از «معرفت دینی» متمایز است و معرفت دینی همچون معارف دیگر در مقام تحقّق، «هویتِ جمعی» دارد. یعنی منحصراً نزد شخص واحد یافت نمیشود، بلکه نزد همگان پخش و روان است و در عین حال، «هویت تاریخی» هم دارد یعنی به غیر از معاصران و متفکران امروز، دیگران نیز در گذشته در شکلگیری و تدوین آن نقش داشتهاند. نکتهی مهمتر اینکه «شریعت» یا متنِ دین، خودش صامت است و فقط هنگامی به سخن میآید که ما آدمیان در برابر آن، پرسش بنهیم و سؤال مطرح کنیم و این سؤالاتِ ما با توجه به تجارب، علم، آگاهی و محیطی که در آن بسر میبریم متفاوتاند و در نتیجه، پاسخهای شریعت هم متفاوت خواهند بود و این، راز و رمزِ اختلاف در اجتهادات و برداشتهای متفاوت از دین است»[7]
دکتر سروش در این کتاب، برای مبحث پلورالیسم درون دینی، نظریهپردازی نمود و با نوشتن کتاب بعدی یعنی «صراطهای مستقیم» زمینه را برای قبول و پذیرش پلورالیسم بروندینی یا حقانیت همهی ادیان فراهم کرد و ابراز داشت که: «اساساً به جای نزاع حق و باطل، باید از «حقّـحق» سخن گفت؛ تاکنون عدهای را «اهل هدایت» و عدهای را «اهل ضلالت» میدانستهاند، حال آنکه نباید پیدایش عقاید گوناگون را محصول تحریف، توطئه، بدخواهی بدخواهان، جعلِ جاعلان و کفرِ کافران دانست، بلکه بذر پلورالیسم را خدا کاشته است... و این نکته را باید به جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد و به جای آنکه جهان را واجد یک خط راست و صدها خط کج ببینیم، باید آن را مجموعهای از خطوط راست دید و از این پس به جای «صراط مستقیم» باید از «صراطهای مستقیم» سخن گفت.[8]
پیشینهی تاریخی پلورالیسم
کثرتانگاری نسبت به دین، طرحی است که برخی از دانشمندان و متکلّمین غربی با تأثیرپذیری از دیدگاه فلسفی خاصی در پاسخ به بعضی مسایل عقیدتی و همچنین برای حلّ برخی از مشکلات اجتماعی ارائه میدهند. پلورالیسم، یک طرز تلقّی، در تئولوژی مسیحی است و اگر کلام مسیحی و اختلاف فرقههای مسیحیت را ندانیم، نمیتوانیم پلورالیسم را درست بفهمیم.
ادیان مورد قبول دنیا از لحاظ معقولیت اصول و مبانیشان، به دو گروه تقسیم میشوند:
الف) ادیانی که اصول و مبانی اولیهی آنها معقول است: به این معنی که معلّم و مبلغ آن دین، اصول و مبانی اساسی و اولیهی دین خود را ارائه داده باشد و پیروان آن دین نیز تا حدودی این اصول را در حوزهی ادراکی خود، تصوّر کرده و تصدیق نمایند. به عنوان نمونه اینکه: «الله تبارک و تعالی وجود دارد که مبدأ، خالق و سلطان مطلق هستی است و او دانا و توانا است و ربوبیت عالم و آدم در دست اوست».
«انسان به دنبال زندگی دنیوی، وارد مرحلهی دیگری از حیات اخروی میشود که کیفیت آن زندگی، از لحاظ بدبختی و خوشبختی، نتیجهی عملکرد انسان در حیات دنیوی خویش است».
این اصول و مبادی، همه از نوعی معقولیت برخوردارند. یعنی دستگاه ادراکی انسان از تصوّر و تصدیق آنها ناتوان نیست. مثلاً عقیده به مبدأ جهان، متکی به اصل «علیت» است که حتی اذهان ساده نیز آن را ادراک میکنند.
اینکه هر پدیدهای محصول مجموعهای از علل و عوامل است، امری است بدیهی و مشهود و مورد تجربهی زندگی روزمرهی ما. بنابراین ادیانی که اصولشان از این دست باشد، از معقولیت و به عبارت دیگر از مقبولیت عقلی بهرهمند خواهند بود و قبول این اصول تنها براساس تحلیل عقلی بوده و نیازی به توسّل به مبانی غیرعقلانی مانند احساس، اراده و یا تفکیک حوزهی عقل و ایمان نخواهیم داشت. برخلاف الهیات مسیحی که قبول اصول آن با توسّل به مبانی غیرعقلانی مانند تفکیک امور فوق است.
ب) ادیانی که اصول و مبانی اولیهی آنها معقول نیست: منظور ما از «نامعقول» یا «غیرعقلانی» یا به اصطلاح دیگر «شَطَحی» آن است که قضیهای چنان باشد که ذهن انسان، نتواند آن را دریابد و در خود بگنجاند. و یا آنکه با اصول حاکم بر ذهن انسان، در تضاد بوده و در نتیجه برای ذهن ما غیر قابل تصدیق و قبول باشد. مانند این گفتهی مسیحیان که «عیسی مسیح هم جنبه الوهی دارد و هم جنبه بشری و خداوند ذات واحد سهگانهای است که در سه اقنوم پدر، پسر و روحالقدس، تحقق دارد.»
ادیان و مکاتبی همچون، مکاتب هندی، تصوّف و نیز الهیات مسیحی از اصول و مبانی غیرعقلانی و شطحی برخوردارند، که این رویکرد غیرعقلانی و ضد معرفتی در کلام مسیحی مسبوق به سابقهای نسبتاً دیرینه است. در میان متکلّمان مسیحی، عقلگریزی به حدّی تشدید شد که ریشهی تمایز عقلانی در باب «حقانیت» را بَرکَنْد.
ریچارد سویینبرن[9]، دفاع عقلانی از دین را غیر لازم دید. سویدلر[10]، دایرهی حقانیت را به قدری وسیع گرفت که نه تنها کلیهی ادیان و آیینها اعمّ از توحیدی و مشرکانه و بتپرستانه بلکه حتی مکاتب غیردینی چون کمونیستها را نیز دربر میگیرد. ویلیام آلستون[11] نیز استدلال را برای حلّ اختلافات نظری به کلّی عاجز دیده و تجربههای دینی متعارض را قابل قبول میدانست. شلایر ماخر[12] معتقد است که الفاظی که در مورد دین به کار میرود، صرفاً سایهی هیجانهای درونی انسانها در مورد دین است و کتاب مقدّس را صرفاً ثبت تجربیات دینی عیسی-علیه السلام- میداند که نباید در تمام جزئیاتش جدّی گرفته شود. بریث ویت[13] نیز در نظریهی «دین به مثابه محمل عملگرایی اخلاقی» گزارههای دینی را صرفاً نوعی اعلام موضع شخصی در رفتار اجتماعی دانسته که چیزی بیش از بیان تعهّد افراد دیندار به عهدهایی (که تفاوت جدّی نیز با یکدیگر ندارند)، نیست و نباید جدّی گرفته شود.
همهی اینها قطعات پراکنده یک رویکرد ضدّ معرفتی در باب دین، اخلاق و کلام دینی است، که یکی از نتایج منطقی آن، نفی حقانیت از همهی ادیان است. در فضای دیانت مسیحی، انسان با چیزهایی روبروست که ضد عقلانیاند ولی در عین حال باید آنها را باور داشت. در مسیحیت «غایت زندگی زیستن است نه دانستن» و به گفتهی پولس رسول «خدا جٌهّال جهان را برگزید تا حکماء را، رسوا سازند.»[14] و اینها همه یک رویکرد ضدمعرفتی است.
همراهی شک با ایمان مسیحی و نتایج وثمرات آن
در مسیحیت، باید به نیروی ایمان باور داشت و عقل، هر چه میخواهد بگوید. در مسیحیت، همگان باید به همان قضایای نامعقول، به عنوان اصول و مبانی اوّلیهی دین ایمان آورند. ایمان به معنی اقرار زبانی در عین ردّ و انکار عقلی و قلبی است. این چنین ایمانی همواره توأم با شکّ و تردید است و یک مسیحی همواره میگوید: «من در عین ناباوری»، باور میکنم. آنها حتی برای ایمان توأم با چنین شکّی، ثمراتی هم قایل هستند از جمله:
1. شکّ، عامل اصالت ایمان است و ایمانِ نلرزیده از شکّ، به هیچ وجه ایمانی اصیل و موثّق نیست.
2. شکّ، جلوهی فروتنی است و بدون این فروتنی تظاهر به ایمان دینی، تقلید نمودن دیانت است.
3. شکّ، عامل مدارای دینی است و بدون گرایش به شکّ، مدارای دینی غیرممکن است؛ یعنی چون همگی در مبانی دینی خود شکّ دارند و احتمال میدهند که دیگری برحق باشد، لذا با پیروان ادیان دیگر مدارا مینمایند و زندگی مسالمتآمیز خواهند داشت.
به این ترتیب در قرن بیستم سخن از تحمّل و تساهل به میان آمد. در ابتدا بیشتر به جنبههای اخلاقی آن توجّه شد و کمتر مبانی و لوازم آن مورد تأمّل قرار گرفت. همواره به مبلغان مسیحی توصیه میشد که دیگران را به قهر و اجبار به مسیحیت فرا نخوانید.
علل طرح پلورالیسم اجتماعی
پس از گسترش دامنهی ارتباط بین جوامع، به ویژه پس از جنگهای شدید فرقهای و مذهبی، اعم از جنگهای صلیبی بین مسلمانان و مسیحیان و جنگ بین پیروان مذاهب مسیحی با یکدیگر و آثار شومی که این جنگها برجای گذاشت، این تفکّر تقویت شد که باید مذاهب دیگر را به رسمیت پذیرفت و با آنها از در آشتی درآمد و به نفع جامعه است که مذاهب و مکاتب مختلف باهم سازگار باشند. علاوه بر این، نظام سرمایهداری پس از پشت کردن به عقل نظری و عملی و پس از اِدبار از سنّتهای دینی، با اتکاء به عقلانیت ابزاری؛ یعنی فنآوری و بوروکراسی در مسیر اقتدار دنیوی، ناگزیر از جهانی شدن و توسعه شد. چنین نظامی ارتباطات گسترده و فراگیری را طلب میکرد و درنتیجه نمیتوانست روابط و سنّتهای دینی و بومی جوامع و خردهفرهنگهایی را که در مسیر این امپراطوری عظیم جهانی قرار میگرفت، تحمّل کند، فلذا پلورالیسم اجتماعی را مطرح کردند.
نقطهی عزیمت پلورالیسم دینی در جهان مسیحی
نقطهی عزیمت پلورالیسم دینی در جهان مسیحی لیبرال، آموزهی «نجات» بود. از دیدگاه کلیسا، حضرت مسیح-علیه السلام- تنها راه نجات و وصول به بهشت است. در نزد پروتستانها، این نجات و وصول به بهشت از طریق ایمان، تأمین میشود. در الهیات لیبرالـپروتستان، رابطهی مؤمن با عمل، قطع شده و نباید حساسیت نشان داد؛ زیرا از نظر آنان چیزی به نام «عقاید حقّه» که لزوماً باید آنها را درک و خلاف آن را ترک کرد، وجود ندارد. پروتستانها میگویند: دین، صرفاً یک احساسِ رمانتیکِ شخصی است و یک تمایل قلبی، معیاری برای داوری، نقد و یا ردّ و قبول ندارد. در این رویکرد آنچه حائز اهمیت است صرف ایمان داشتن است نه «موضوع ایمان»، «روش زندگی و عمل» و یا «جدول ارزشی ادیان»، هیچکدام از این موارد اهمیتی در آن حدّ ندارند که منشأ موضعگیری شوند و آنگاه که از سرنوشت دیگر انسانها پرسش میشود، با طرح پلورالیسم دینی، دوزخی بودن غیر مسیحیان با انگیزهها و دلایل مختلف مورد انکار قرار میگیرد.
رستگاری و وصول به بهشت در کلیسای کاتولیک، با انجام مراسم خاص تحقق مییابد. در قرون وسطی، کاتولیکها معتقد بودند تنها کسی که غسل تعمید داشته باشد به بهشت میرود. از نظر آنان حتی حضرت موسی و ابراهیم-علیه السلام- اهل بهشت نیستند، گرچه مورد احترام کلیسا هستند ودر جایی به نام «لیمپو» که مکانی است بین بهشت و جهنّم و عاری از هرگونه لذّت و اذیتی، آنها و همه کسانی که غسل تعمید ندارند ولی گناهان بزرگ هم نکردهاند، معطّل میمانند تا روز قیامت، حضرت عیسی-علیه السلام- آنها را به بهشت ببرد. بعدها گفتند برای غسل تعمید، لازم نیست حتماً آب روی سر بریزند، بلکه گاهی روشهای دیگر هم کفایت میکند.
تساهل در امور دینی از سوی کاتولیکها به مسیحی بینام خواندن پیروان ادیان غیرمسیحی انجامید و تصریح کردند، غیر مسیحیانی که زندگی خوب و پاکی داشته باشند مسیحیاند؛ گرچه تعالیم مسیح-علیه السلام- را نپذیرند. این، نتیجه مفاد بیانیه شورای واتیکانی دوم (1965ـ1962) میباشد. بعدها یکی از متکلّمان کاتولیک در قرن بیستم به نام «کارل رانر»[15] اظهار کرد که باید گروهی از مردم و ادیان غیرمذهبی را هم در واقع مسیحی بدانیم. مثلاً اگر یک مسلمان، زندگی خوبی دارد، صادقانه و پاک زندگی میکند و کاری هم برخلاف تعالیم مسیح نمیکند، ما و خدا، او را هم، مسیحی میدانیم اگرچه غسل تعمید نکرده باشد.
«پرس بیترینها»[16]، پیامبر را، پیامآور و سخنگوی خدا یا قلم خدا ندانسته و «وحی» را نه کلماتی الهام شده، بلکه شخص مسیح-علیه السلام- میدانند. از آیینهای هفتگانه، به شام خداوندگار و «غسل تعمید» پایبندند. گرچه تعمید را برای رستگاری، ضروری نمیدانند. عیسی را پسر خدا میدانند که برای رستگاری بشر به صورت انسان درآمده، پس او خدای حقیقی و پسر حقیقی است! تثلیث، سه تجلّی است و اشخاص را باید به اقنومها تأویل کرد. مریم را مادر خدا میدانند و تجسّد، دقیقاً بدین معنی است که خدا به صورت جسم درآمده و در قالب عیسی به انسان بدل شد.
علیرغم عقایدِ کلامی جازمِ «پرسبیترینها»، «جان هیک»[17] تنها راه نجات را در ترک «دغدغهی حقیقت و صدق» دید و گفت رستگاری و نجات با اعمال صالح و مجاهدت و تلاش آدمی حاصل نمیشود بلکه تنها به قربانی شدن مسیح ایمان داشت و رستگاری را تنها در قربانی رهاییبخش یعنی عیسی مسیح میتوان یافت. پس مناسک، عقاید و اعمال، هیچ یک نقش جدّی در رستگاری ایفا نمیکنند. آنچه مهم است، تنها سهیم شدن در «فدیهی عیسی» است امّا لزومی ندارد که این عمل، آگاهانه انجام گیرد.
ادامه دارد....
یادداشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- مکلنان، معینی 1381، ص14
[2]- زمر/18ـ17
[3]- دکتر لگنهاوزن، کتاب نقد، شماره4، ص14
[4]- چاپ اول انتشارات استاندارد، تهران، 1376
[5]- محمدرضا باطنی، فرهنگ معاصر انگلیسی به فارسی، چاپ هفتم.
[6]- ممتحنه/8
[7]- قبض و بسط تئوریک شریعت، ص442ـ441
[8]- عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم، 1377، چاپ دوم، صراط
[9]- Richard Swinburne
[10]- Swidler ، Arlene
[11]- William Pakston
[12]- Schleier Mycher
[13]- R.B.Bryithwaite
[14]- رسالهی پولس رسول به قرنتیان، باب اول، 37.
[15]- Karl rahner
[16]- یکی از فرقههای مسیحی
[17]- جانهیک، کشیشی از فرقهی «پرس بیتیرین» در انگلستان که چندین سال در آمریکا تدریس نمود و در همان جا بازنشسته شد. وی قبلاً در شرق انگلستان (بیرمنگهام) خیلی فعال بود و با مسلمانان، هندوها و یهودیان رفت و آمد و همکاری میکرد. به نقل از: محمد لنگهاوزن، در کتاب «نقد» شمارهی صص14و15.
نظرات